سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود در دسترس . [ و حضرتش را از معنى « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیّاةً طَیِّبَةً » پرسیدند ، فرمود : ] آن قناعت است . [نهج البلاغه]
 

شنبه 92 آبان 4 , ساعت 10:21 صبح

بنام آنکه با  دمی از روحش خاک را کیمیا نمود

نشانه های حضور

هنگام  باز شدن شکوفه های بهاری بود که بر پوست نیمه برهنه تنم نسیم خوش باد صبا را حس کردم و سراسیمه به افق  که پرتو نور آفتاب آهسته آهسته بالا می آمد می نگریستم. ملایمت  در ظهور خورشید و تازگی سرود پرندگان مرا بیاد گذشته دور انداخت وقتی که دنیا غباری بیش نبود و همه جا در بستر تاریکی وسیاهی خفته بود.

 با خودم گفتم آخر حکایت این همه زیبایی چیست؟ چگونه تاریکی به روشنایی مبدل شد؟ این نشانه های روشن در چراغ زندگی برای کیست؟ در این حال و حول بودم که در دلم صدای اندیشه را شنیدم که می گفت مگر نشنیده ای که عشق سرامد ظهور است و فرزانگی فرزند برنای اوست؟

گفتم آری اما حکایت دوران و این همه شگفتی از آن چیست؟ گفتا عشق عشق و عشق. این عشق بود که پروردگار را بر آن داشت که سقف گیتی را در تاریکی شب چنان زیبا بیاراید که دیده هر بیننده ای را به تعجب وادارد و چرخش کواکب و سیارات را به گونه ای طرح کند که منش های متنوع از آنها تاثیر پذیرد.  آری عشق کلام خداست و این کلمه بر هر آهنی که بتابد آن را زر میکند و راز کیمیای خلقت هم در آن نهفته است.

آیا به نحوه ریزش قطرات باران نگریسته ای که چه فراوان و هماهنگ گاهی تند وسنگین و گاهی  ملایم و ریز بر خاک تشنه زمین نازل می شود. آیا به طنین آرامبخش صدای باد گوش فرا داده ای که چگونه در خود می پیچد و زوزه کنان از آن سو به آن سو سر می کشد تا در راه خود ابرهای نازا را آبستن کند؟ و امواج بلند و سرکش دریا را به ساحل روانه نماید تا شاید شستشوی مداوم ماسه ها طعام خوبی برای ماهی ها باشد؟ آیا به هم سو شدن جویبارهای کوچک که از کوهستان های پر شیب سرازیر می شوند نگاه کرده ای که چه مجدانه به یکدیگر امتنان می کنند و جز سلام و تهنیت کلامی بر لب ندارند؟ سرشاخه های رودهای بزرگ را چطور؟

 آنها هم با جنبش و تلاش میل به رسیدن به رودخانه ای را دارند که در مسیرش آرزوی نیل به دریا جاری است. جنگل های سرسبز و با شکوه را چطور؟ دیده ای که سربازان تنومند و غیورش که کلاه های سبز بر سر داشته و چگونه تا جان در تن دارند از خاک بستر خود محافظت می کنند تا مورچگان با فراغت خاطر شکمی سیر کنند و پرندگان عاشقانه بر روی بازووانشان لانه بسازند تا جوجه ای نو متولد شود؟

 به سیاهی گل های کهنه خفته در تالاب چه؟  تاکنون از روی خرد تعمق کرده ای ؟ آنها حکایت روزها و شب های بیشماری را بر دل دارند که چه وقایعی آنها را از بلندای کوه ها به  ژرفای دره ها  و به گودالی پست فرونشاند تا از روی آنها گیاهان نیلوفری بروید و ماهیان برکه بدنبال صید خود آرام آرام و پیچ درپیچ در زیر پا های لاغر ریاحین شنا کنند.

 آیا به نقوش مختلف ابرها نگاه کرد ه ای که چگونه چون حباب بر سر اقیانوس ها نمایان می شوند و با حرکت به سمت بالا به یکدیگر می پیوندند و سفره ای پاک سفید را در آسمان می گشایند و وقت پذیرایی از زمین به هم فشرده شده و قطرات باران را به سویش سرازیر می کنند؟

 به شخصیت گیاهان و جانوران چه ؟ آیا تاکنون اندیشیده ای؟ که در میان ماکیان خروس سرآمد شهوت  و اردک نشانه حرص و آز و  کلاغ  ها بدنبال آرزوهای دست نیافته اند؟ یا به چرندگان و درندگان خوب توجه کرده ای که برخی مجدانه گیاهان را می خورند تا فربه شده و گروه دیگر گوشت آنها را می درند تا زنده بمانند؟

 به زنبور عسل چه؟ وقتی که برای نوشیدن شیرابه نوشین گیاهان بهاری به کوهستان های بلند پرواز می کند و پس از بازگشت در کندوی خود که شگفتی معماری است عسل گرانمایه را ترشح می کند اندیشیده ای ؟ عسلی که برای هر دردی داروست. یا به شتری که تشنگی بیابان های گرم را در عطش مستانه خود سیراب می کند و تاریکی و ابهام  تندبادهای ماسه ای را با پلک های مشبکش ظاهر و آراسته می بیند توجه داشته ای که چگونه برای بیابان خلق شده و چطور در خدمت آدمیان است؟ به حواس پنج گانه برونی و درونی خود تا حالا فکر کرده ای که  چطور هماهنگ و وظیفه مند تو را سر پا داشته اند؟ آری گوش و چشم و پوست و زبان و بینی اندام های حسی تویند تا بشنوی و ببینی و لمس کنی و ببویی و بچشی از برای چه؟ از برای درک نشانه ها توسط که؟ توسط اندیشه و خرد،  حال که نشانه های حضور را یافتی آنها را در حافظه خود نگاه دار تا بصیرت و حکمتی باشد برای تو در مراحل مختلف زندگانی و با یادآوری آنها سپاس پروردگار را همواره بر زبان دار. باشد که چراغ  قلب تو همیشه از آتش عشق او روشن بماند و در دنیای خیال  و وهم نیز ذهن تو یادآور عظمت وی باشد. حال که حقیقت را دریافتی عشق را در وجود خود می بینی که چطور چون امواج دریا بی تاب برای رسیدن به ساحل در جست و خیز است و چگونه به مقصد خود می اندیشد . آری اینها نشانه های وجودند و حضور آنها مبین پروردگار توست. کافی است که نگاه اندیشه را بر دروازه قلب خود که مملو از عشق است باز کنی تا آن دو یعنی خرد و عشق تو را به سر منزل مقصود رسانند و جاوید گردی.

 

همایون خوشروان

4/8/1392




لیست کل یادداشت های این وبلاگ